tml> چه دلم تنگ است
تاريخ : یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, | 10:31 | نویسنده : اسما حافظی بختیاری

دلم تنگ شده برای روز های خوب مدرسه

دلم تنگ است برای ظهر های چهارشنبه که غذا ی یک نفر رو 20 نفری می خوردیم و بهم می خندیدیم شاید از گرسنگی سیرمی شدیم ولی از با هم بودن سیرنمی شدیم

دلم تنگه برای سرودی که باختیم ولی اصلا مهم نبود چون رفاقتمون رو نباختیم ...

دلم تنگه برای پت و متی که فروز روی دیوار کشید ولی نامردا پاکش کردن ولی خاطرش برای ما پاک نشد

دلم تنگه برای آبرنگ بازی که کردیم ولی هیچ وقت همدیگر رو رنگ نکردیم

دلم تنگه برای صبحگاه های زورکی که آخرش با خنده ها ی ما و حرص خوردن قنبریها از دست سوم ریاضی تموم می شد ولی خنده های ما هرگز تموم نمی شد

دلم برای آب بازی که کردیم و آخرش رفتیم دفتر مدحج .دفتری که برامون عین سیاه چال بود مدیر بهمون گفت مگر شما بچه اید ولی هیچ وقت درک نکرد ما ادای بچه ها رو در میاریم که شاد باشیم که با هم باشیم که .

دلم تنگه برای دعای عهدی که فقط اون ساکتمون می کرد . که با همدیگه وبا رفقامون خدا رو حس می کردیم

دلم تنگه برای روزی که بارون بارید ما موندیم زیر بارون . زنگ ورزش .می دویدیم تو حیاط مدرسه اونقدر خیس شدیم

که از کفشامون آب می چکید ولی از رفاقتمون هیچ فریب و دروغ نچکید

دلم تنگه برای روزی که اخراجمون کردند . چه روزی بود یادمه رفتیم به مدیر سال نو سه ماه جلو تر تبریک گفتیم که اونم عصبی شد از دستمون . اخه انتظار داشت بریم التماس . ما از هیچ کس نمی ترسیم.فقط از خدا می ترسیم     از یک چیز دیگه هم می ترسیم که از هم بپاشیم

دلم تنگه برا روزی که رفتیم اردو . اردو هم گذشت ولی مهم اینه که حوش گذشت

دلم تنگه برا روزی که چوب بستنی ها رو کاشتیم تو باغچه دراصل دوستی مون رو کاشتیم

دلم تنگه برای خیلی چیز های دیگه

من از دلتنگی هام گفتم حالا نوبت شماست

فقط یک کلیک کن رو نظرات برامون از دلتنگی هات بگو



نظرات شما عزیزان:

بارررررووووونی
ساعت13:31---28 تير 1391

سلام منم اومدم تا دلتنگیهامو بگم:

دلم برای اون روزی تنگه که وقتی گفتن مدحج می خواد ببرمون کاشان شاخ درآوردیم.

دلم برای اون روزی تنگه که وسط حیاط نوشتیم سوم ریاضی و دورش جمع شدیم و عکس گرفتیم.

دلم برای اونروزی تنگیده که رفتیم اصفهان برای کلاس ولی قبلش رفتیم هشت بهشتو دوچرخه بازی.

اونروزی که فیس فیسو می خواست ازمون تعهد بگیره و من باهاش دعوام شد.

اونروزی که همه ی بچه ها مونده بودن تو کف اینکه علیرضا و امین رضا کی هستن.

به بهونه ی اینکه دماغ سمانه خون میاد و منم پلاستیکمو جا گذاشتم کلاس جبر رو پیچوندیم.

اونروز که مامانم اومده بود برامون کاسنی درست کرد.

اونروز که با آبرنگ صورت تو رو آبرنگی کردیم و مدحج اومد تو داشتی سکته میکردی.

سر کلاس عربی که همیشه خواب بودیم

حجتی حرف می زد ما آروم تو دلمون فحشش می دادیم و طوریکه فقط خودمون بشنویم جوابشو می دادیم

دلم برای همه ی اون روزا تنگ شده ولی خوشحالم که تموم شد چون دوباره دوست ندارم الکی خودموگول بزنم که پشت همیم هرچند که فعلا همه ی تقصیرا افتاده گردن من راستی شمال خیلی جاتون خالی بود.
پاسخ:خوشحالم که خوشحالی

شاید همه پشت هم نبودیم 20 نفری پشت هم نبودیم ولی حداقل 5 نفرمون پشت هم بودیم ولی من از این همه روزی که گفتی بهترینش روزی که همه ی بچه ها مونده بودن تو کف اینکه علیرضا و امین رضا کی هستن. بدترینش اونروز که با آبرنگ صورتمن رو آبرنگی کردید



محی
ساعت10:28---26 تير 1391
دلم تنگه واسه اون بالکنی که روزایه اوله مدرسه کلمنی روکه اورده بودیم برایه اب سرکلاس ازبالکن باچادراویزون کردیم پایین ولی عادلنیا کلمنوگرفتودربالکنوبست تااخرسال!

دلم تنگه واسه اونروزاییکه یه دونه 50تومنیه پاره رومیبردیم پیش خانم نورمحمدمیگفتیم خانم 5تابستنی بدیدبقیشوهم بدید!

دلم تنگه برایه زنگ تفریحایه قبل ازکلاس حجتی که همه مشغول رونویسی ازرویه دفترففربودیم که ازرویه گام به گام نوشته بود!

دلم تنگه برایه اون تخته ای که هرگوشش یه دونه عکس پت ومت چسبونده بودیم وهمیشه سرکلاس حواسمون موقعه درس دادن پیشه اونا بود!

دلم تنگه برایه اون ففری که اولایه سال که باهم اشنانبودیم همیشه برامون لبخندملیح میزد!

دلم تنگه برایه اون روزیکه من ژله درست کرده بودم ولی چون ابش زیاد بودموقع خوردن خالیش کردیم وسطه حیاط وتااون موقع که مدرسه میرفتیم جاش بود!

دلم تنگه برایه زنگه هندسه که همیشه کفشایه خانم کاغذی رومسخره میکردیم وبعضی اوقات خانم ازسروصدایه ماقهرمیکردودرس نمیداد!

دلم تنگه برایه روزاییکه برایه تمرین سرود میرفتیم ولی تاقبل ازاینکه فیس فیسوبیاد همش درس میخوندیم واخرروزی که برایه مسابقات میرفتیم همگی ازسرمه ی من میزدیم وهمش فاطی حرص میخورد!

دلم تنگه اونروزاست ولی حیف که هیچ وقت برنمیگردن!

دلم تنگه برایه تنگه همه روزاکه قابل وصف نیستن!

دلم خیلی تنگه
پاسخ: دل تنگی ها زیادن به یاد هم بودن باید زیادتر باشه بیادتم


ففری
ساعت14:31---25 تير 1391
دلم تنگه واسه سر کلاس نشستن ها و کرانچی خوردنا که هیچوقت پاینده نفهمید زیر سر کدوم یکی از بچه های کلاس بود.

دلم تنگه واسه سرکوفت زدنای حجتی و نصیحت کردنای های طوبئیها.

دلم تنگه واسه همه کسایی که یه روزی بهشون می گفتن سوم ریاضی!

دلم تنگه واسه دوستایی که هرچند فقط دو سال باهاشون بودم ولی هیچوقت معنی غربت و غریبی رو باهاشون احساس نکردم.

دلم تنگه واسه خودم و اسمایی که فقط یک سال باهاش معنی دوستی واقعی رو چشیدم!

دلم تنگه واسه تخته سیاهی که یه روزی شد دفتر خاطرات سوم ریاضی و حالا فقط همون خاطراته که واسمون مونده ولی من خاطره رو دوست ندارم دلم می خواد فقط یه بار دیگه همه اون چیزایی که الان خاطره شده تکرار بشه! تکرار بشه تا اگه یه روزی توی رفاقت کم گذاشتم جبران کنم. اگه یه روزی دل دوستم رو شکوندم با دستای خودم بچسبونمش! تکرار بشه تا اینبار با وجودمون کلاس و مدرسه رو درک کنیم...

دلم تنگه واسه همه کسایی که یه روزی بهشون می گفتن سوم ریاضی!

دلم بدجوری تنگه!
پاسخ: واقعا راست میگیییییی هیچ وقت اونروزای خوب سوم ریاضی بر نمی گرده


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • شکارچی نرم افزار
  • پیچ جاده